1 خواهم عدمی که پیش از این داشت وجود کاین هستی پوچ را در او راه نبود
2 ور نه عدمی که بعد ازین خواهد بود مستوجب صد هزار گفت است و شنود
1 داده عشقم باده نابی که میسوزد مرا خوردهام از جام خضر آبی که میسوزد مرا
2 شب فغانم رفته بود از یاد مطرب صبحدم زد به تار چنگ مضرابی که میسوزد مرا
1 هر سر موی من از دود تو در فریاد است نالهام نغمه نی نیست که گویی بادست
2 دیده بینور شود گر نکنم گریه چو شمع مردم چشم مرا خانه ز سیل آباد است
1 ای دل می امید دگر بر تو حرام است کمحوصلهای خون جگر بر تو حرام است
2 نه رنگ وفاداری و نه بوی محبت در پرده شو ای گل که نظر بر تو حرام است