1 از بند غرور می گشایم خود را آن طور که هست می نمایم خود را
2 عمری به رعونت صفت خود کردم چندی به شکست می ستایم خود را
1 نگفتن و نشنودن زبان و گوش من است هزار نغمه گره در لب خاموش من است
2 می ای که می رود امروز در گلوی دو کون کمینه جرعه ی ته شیشه های دوش من است
1 من نگویم که درین شهر ستمکاری هست همه دانند که ما را به تو بازاری هست
2 حد من نیست که در پیش تو گویم سخنی دوست داند که مرا قوت گفتاری هست
1 تا به کی معبچه ی می نوش و بیارا ایمان را تا به کی پیش بری لعمه ی شادروان را
2 این مزاری است که صد چون تو در و مدفون است که تو امروز بر و طرح کنی ایوان را
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به