1 یاد تو کنم زچشم من خون بچکد خون از دل ابرو چشم گردون بچکد
2 چشمم زتو چون برید خونش بچکد شک نیست که از بریدگی خون بچکد
1 خواهی که بر خدای باشی مقبول نیک همه خلق گو و می باش حمول
2 بگذر زطریق غیبت ای نفس فضول آخر بتر از زناش گفته است رسول
1 «اوحد» دیدی که هرچ دیدی هیچ است وآن جمله که گفتی و شنیدی هیچ است
2 در گرد جهان بسی دویدی هیچ است و این نیز که در گوشه خزیدی هیچ است
1 آن کس که بنا نهاد این ایوان را و این طاق روان گنبد گردان را
2 انگشت شکر در دهن کس ننهاد تا باز نکرد زهر قاتل آن را