-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 برون می آورد از دل کدورت را می نابم تدارک می کند تلخی هجران را شکر خوابم
2 من از آن جوهر ذاتی که دارم کم نمی گردم چه شد چون تیغ، گردون گر در آتش می دهد آبم
3 به زلفش گر ندارم نسبتی خود از چه رو طالع گهی دارد پریشان گه مشوش گاه بیتابم
4 اگر بادم برد پیچیده خواهد برد خاکم را وگر سیلم برد می افکند در دست گردابم
5 اگر تیغم زنی بر سر چو کوه از جا نمیجنبم چو یوسف میروم گر افکنی در چاه سیمابم
6 سعیدا جز حضور دل عبودیت نمی دانم از آن روزی که شد ابروی جانان طاق محرابم