ز مهر روی تو هر شب کنم نظاره صبح از جامی غزل 258

ز مهر روی تو هر شب کنم نظاره صبح

1 ز مهر روی تو هر شب کنم نظاره صبح نهم سرشک فشان چشم بر ستاره صبح

2 زند به صدق چو من دم ز مهر خورشیدی وگرنه چیست گریبان پاره پاره صبح

3 سواد طره شبرنگ گرد عارض تو سیاهی شب تیره است بر کناره صبح

4 چنان بلند شد آهنگ ما که نشناسند که این نفیر شب ماست یا نقاره صبح

5 علی الصباح به روی توام فتاد نظر صباح من همه شد خیر از استخاره صبح

6 ز صبح دم چه زنم با صفای طلعت تو نداشت کس شب تاریک در شماره صبح

7 ز بس که وجه شبه روشن است از اهل سخن خوش است در صفت رویت استعاره صبح

8 طلوع اگر نکند زهره از افق جامی بس است گوهر نظم تو گوشواره صبح

عکس نوشته
کامنت
comment