- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 پیامی ز مژگان تر میفرستم کتابی به خون جگر میفرستم
2 سوی آشنایان ملک محبت ز شهر غریبی خبر میفرستم
3 در اینجا جگر خستگانند افزون ز هر یک درود دگر میفرستم
4 درود فراوان سوی شاه خوبان ز درویش خونین جگر میفرستم
5 به سوی «حسام» از ارادت سلامی گذرکرده از بحر و بر میفرستم
6 سزد گر بخندند بر خامی من که خرما بهسوی هجر میفرستم
7 گهر میفرستم سوی ژرف دریا سوی شکرستان شکر میفرستم
8 ولیکن چه چاره که از دار غربت سوی دوست شرح سفر میفرستم
9 ز بیتالحزن همچو یعقوب محزون بضاعت به سوی پسر میفرستم
10 شد از نامهات چشم این پیر روشن تشکر به نور بصر میفرستم
11 حساما به ابروی مردانهٔ تو درودی سراپا گهر میفرستم
12 به صبح جبین منیرت سلامی به لطف نسیم سحر میفرستم
13 به من برق دادی به سویت ثنایی ز برق تو رخشندهتر میفرستم
14 فرستادم اینک دل خسته سویت تن خسته را بر اثر میفرستم
15 به بام بقای تو پران دعائی همآغوش بال اثر میفرستم