- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 با دل چو گویم حرف او، طوفان فریادش کنم تاب نفاقم نیست هم، کز دل نهان یادش کنم
2 شیرین به خسرو بست دل، عشق از ره ناموس گفت آن به که زخم تیشه ای در کار فرهادش کنم
3 از رنگ و بو دورم ولی، در روضه بهر باغبان با یاسمن ورزم ادب، تعظیم شمشادش کنم
4 هر کس به دل دستی زند تا یابد آسایش ز غم من دست غم بر دل نهم کز راحت آزادش کنم
5 از بهر افسون دلم، عیسی نه ای آگه، که من این مشت خاک سوخته، در دامن بادش کنم
6 بیم است که از باران شید، از هم بریزد صومعه از خشت خم وز درد می، تعمیر بنیادش کنم
7 ز آمیزش غم با دلت، خوش می گذارد بی غمی عرفی بمیر از ذوق غم، تا زین خبر شادش کنم