- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 در رکابت میدوم تا گوی چوگانت شوم از برایت میکشم خود را که قربانت شوم
2 بر سر راهت چو خاک افتادهام یکره بران بر سر ما تا غبار نعل یکرانت شوم
3 آخر ای ماه جهان تابم چه کم گردد ز تو گر شبی پروانه شمع شبستانت شوم
4 گر کنی قصد سر من نیستم بر سر سخن گردن طاعت نهم محکوم فرمانت شوم
5 ای سهی سرو خرامان سایهای بر من فکن تا فدای سایه سرو خرامانت شوم
6 در سرم سودای زلف توست و میدانم که من عاقبت هم در سر زلف پریشانت شوم
7 در مسلمانی روا باشد که خود یکبارگی من خراب چشم مست نامسلمانت شوم
8 گفتمش تو جان من شو گفت سلمان رو بگو ترک جان وانگه بیا تا جان و جانانت شوم