- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 میکشم خود را و بازم دل بسویش میکشد مو کشان زلفش مرا در خاک کویش میکشد
2 میبرد حسنش به روی دلستان هر جا دلی است ورنه میآید دل مسکین به مویش میکشد
3 ما چو بید از باد میلرزیم از آن غیرت که باد میکشد در روی او برقع ز رویش میکشد
4 باغ حسنش باد سبز و باردار و دم به دم دیدهام از تاب دل آبی به جویش میکشد؟
5 گل چه میداند که بلبل را فغان از عشق او هر چه میگوید صدا گفت و گویش میکشد؟
6 میکشیدم کوزه دردی ز دست ساقیی کین زمان هر صوفی صافی سبویش میکشد
7 شمهای از حال من شاید که آن دل بشنود این تن مسکین به بیماری ببویش میکشد
8 خوی او هست از دهانش تنگتر، وین ناتوان بار بر دل تنگ تنگ از دست خویش میکشد
9 آرزویی نیست سلمان را به غیر از روی دوست چون کند چون دوست خط بر آرزویش میکشد؟