چند همچون مرغ شب از تاب از آشفتهٔ شیرازی غزل 748

آشفتهٔ شیرازی

آشفتهٔ شیرازی

آشفتهٔ شیرازی

چند همچون مرغ شب از تاب خور پنهان شوم

1 چند همچون مرغ شب از تاب خور پنهان شوم وقت شد تا پرفشان چون بلبل بستان شوم

2 تا بکی چون زاغ اندر باغ آیم با خزان عندلیبم کن که تا زیب بهارستان شوم

3 تا بکی باشم سکندروار در ظلمات نفس جرعه ای بخشا مرا تا چشمه حیوان شوم

4 چیستم من مشت خاکی تیره آلوده برنگ قطره ای افشان بخاکم تا سراپاجان شوم

5 ذره زآن کیمیا ده تا که اکسیرم نی تا شوم قابل که با خاک درت یکسان شوم

6 چون فلاطون چند جویم سر حکمت را زخم لقمه ای بخشا از آن خوانم که تا لقمان شوم

7 ساقیا از آبشار معرفت رطلی بیار تا شناسم یار و بر اغیار دست افشان شوم

8 پارسی گو الکن و آشفته شیرازیم منطقم بگشا که در مدح نبی سحبان شوم

9 مرتضی را وصف گویم تا امام عسکری بعد از آن مدحت‌سرای صاحب امکان شوم

عکس نوشته
کامنت
comment