- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 با بخت سعد یارم چون هست یار با من شادی چو آن من شد، غم را چه کار با من؟
2 پیرامن دل من غم را چه زهره گشتن چندان که همنشین است آن غمگسار با من
3 منصوروار گشتم مستغرق اناالحق ای مدعی رها کن آن گیر و دار با من
4 گر دشمن سبکسر نازد به سیف و خنجر زانم چه باک؟ چون هست آن ذوالفقار با من
5 من موسی کلیمم در وادی مقدس هست از شجر سخنگو آن شجره نار با من
6 از باده «سقاهم » چون من همیشه مستم کی گیرد آشنایی خمر و خمار با من؟
7 یاری ز بخت و دولت سهل است اگر نباشد از فضل حق چو یار است آن بختیار با من
8 صد شهر و صد ولایت هردم چرا نبخشم چون من ز شهر یارم، آن شهریار با من
9 (خار از حسد بر آتش بگذار تا بسوزد چون روز و شب رفیق است آن گلعذار با من)
10 همچون خلیل از آتش کی غم خورد نسیمی زر خالص است اینک صاحب عیار با من