1 تن سختی کشم چون در خروش آید، روان رقصد دل شوریده ز آواز شکست استخوان رقصد
2 به ذوقی می تپد در سینه دل کز صبر عاری شد متاع خود به غارت دادهٔ ما در دکان رقصد
3 سماع خانقاهی نیست حاجت وجد مستان را دل شوریده ام در یک زمین با آسمان رقصد
1 تا دیده ز دل، نیم قدم ره به میان است از پرده برآ، چشم جهانی نگران است
2 محروم مهل دیدهٔ امّید جهان را ای آنکه حریمت دل روشن گهران است
1 خامه شبی صفحه طرازی گرفت جوهر اندیشه گدازی گرفت
2 مشک رقم شد ز دم عنبرین نافه گشا گشت، چو آهوی چین
1 ز شیرینکاری من، بیستون آباد میگردد قلم در پنجهٔ من تیشه فرهاد میگردد
2 صبا بفرست، اگر مکتوب و قاصد نیست رسم تو به بوی التفاتی خاطر ما شاد میگردد
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به