1 تن سختی کشم چون در خروش آید، روان رقصد دل شوریده ز آواز شکست استخوان رقصد
2 به ذوقی می تپد در سینه دل کز صبر عاری شد متاع خود به غارت دادهٔ ما در دکان رقصد
3 سماع خانقاهی نیست حاجت وجد مستان را دل شوریده ام در یک زمین با آسمان رقصد
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 تا فکند از نظرآن سروسرافراز مرا شده هر شاخ گلی، چنگل شهباز مرا
2 نه سپند است، ندانم دل بی طاقت کیست؟ سوخت در بزم تو، از شعلهٔ آواز مرا
1 از خار جفای بت پیمان شکن ما یک سینهٔ چاک است چو گل، پیرهن ما
2 در هجر تو، هر پارهٔ دل محشر داغی ست یک غنچهٔ نشکفته ندارد چمن ما
1 ای موی تو را غالیه سا عنبر سارا چون نافه سیه روزم از آن زلف شب آسا
2 دیدار تو را چهره گشا دیده ی حق بین رخسار تو را روی نما، نور تجلّا
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به