تن سختی کشم چون در خروش آید، روان رقصد
1
تن سختی کشم چون در خروش آید، روان رقصد
دل شوریده ز آواز شکست استخوان رقصد
2
به ذوقی می تپد در سینه دل کز صبر عاری شد
متاع خود به غارت دادهٔ ما در دکان رقصد
3
سماع خانقاهی نیست حاجت وجد مستان را
دل شوریده ام در یک زمین با آسمان رقصد