1 کمان برم که درین روزگار تیره چو شب بخفت چشم مروت بمرد مادر جود
2 ز سیر هفت ستاره درین دوازده برج بده دوازده سال اندرین دیار و حدود
3 هزار شخص کریم از وجود شد بعدم که یک کریم نمی آید از عدم بوجود
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 مه نیسان برون آورد بر صحرا یکی لشگر که با فیروزه گون در عند با بیجاده گون مغفر
2 شبیخون برده بر خر خیز و نازش برده بر ششتر شده پر مشک و پر دیبا از ایشان دشت و کوه و در
1 بوستان را مهرکانی باد زر آگین کند رنگ بستاند ز گلها باده را رنگین کند
2 روی هامون را کند مانند سوزن گرد زرد هر گیاهی را بر او چون سوزن زرین کند
1 ز پی آفت هر چیز پدید است سبب سبب آفت من فرقت آن سیم غبب
2 گر سوی دیده من خواب نیاید نه شگفت ور طرب سوی دل من نگراید نه عجب
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به