- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 من بی دل چو خواهم داد جان نادیده دیدارش مدد کن ای اجل تا زار میرم زیر دیوارش
2 ز دیده در دلش جا کردم و دل در درون پنهان هنوز ایمن نیم ترسم که بیند چشم اغیارش
3 چه قد است آن تعالی الله که خواهم دیده و دل را کنم خاک ره آن ساعت که بینم لطف رفتارش
4 نه دل دارم به دست اکنون نه دین مسکین مسلمانی که با این کافران سنگدل افتد سر و کارش
5 نشد گل چون رخش اما بدان رو آب می گردد که یابد روی آن دولت که شوید گرد رخسارش
6 تو و گلزار خویش ای باغبان ما و سرکویی که آب روی صد گلزار می بخشد خس و خارش
7 چو مرغان خزان دیده زبان بست از سخن جامی کجا آن غنچه خندان که باز آرد به گفتارش