1 گیرم ز مقربان درگاه شوی وز معتکفان درگه شاه شوی
2 تا پرده هستی ندری، ممکن نیست کز راز درون پرده آگاه شوی
1 آه سحر نتیجه شرر میدهد مرا نخل امید بین که چه بر میدهد مرا
2 خون میکند غمت جگرم را هزاربار تا یک پیاله خون جگر میدهد مرا
1 ناگفته ماند صد سخن آرزو مرا لب بسته ناامیدی ازین گفتگو مرا
2 در چشم خلق بس که مرا خوار کردهای نشناسد آب روی، کس از آب جو مرا
1 چو نمیکنی نگاهی به ستم مران خدا را نکنی اگر نوازش مشکن دل گدا را
2 همه حیرتم که هرگز چو نبوده آشنایی به جهان که گفته چند این سخنان آشنا را