1 همه شراب به یاد بنفشه خواهم خورد که مر مرا زخط یار یادگار شده ست
2 چه کس بود که در این روزگار می نخورد بدین لطیفی و خوبی که روزگار شده ست
3 طرب ز باده و معشوق و باغ و گل خیزد طرب گزین تو که هنگام هر چهار شده ست
1 ننویسی جواب نامه من نامه من نیرزدت به جواب
2 ای عجب فضل تو روا دارد کز لب تشنه بار گیرد آب
1 روی زرینم از اندیشه سیمین بر او چه کنم دیده اگر باز نبینم بر او
2 روی او تازه گل پر بر و رخسار مرا نکند تازه مگر تازه گل پر بر او
1 نیسان نسیم باغ معنبر کند همی کز خاک سوده بیضه عنبر کند همی
2 باد صبا وزید و هوا و دماغ را پر عنبرین صبای معنبر کند همی