- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 میکشم جوری از آن نرگس فتان که مپرس میخورم خونی از آن غنچه خندان که مپرس
2 آه از محنت هجر تو که حالی دارم روز وصل تو بیاد شب هجران که مپرس
3 کرده پابست قفس الفت صیاد مرا ورنه هست آنقدرم ذوق گلستان که مپرس
4 گفتمش صبر ز بیداد تو ورزم تا کی گفت اگر هست ترا حوصله چندان که مپرس
5 حذر از شعله آهی که برآید ز دلم آتشی هست درین سوخته پنهان که مپرس
6 ز آنچه از تیر تو باشد به دلم پرسیدی آنقدر بر سر هم ریخته پیکان که مپرس
7 مگر آورد صبا نکهت زلفت کامشب حال مشتاق به حدیست پریشان که مپرس