-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بر کوچه ی او خواهم یک بار گذر کرده ور شهر وجود خود اوباش به در کرده
2 در کنج خراباتی بر هر طرفی لاتی با توست ملاقاتی بی میل نظر کرده
3 تا کی برَد از راهم اندیشه ی کوتاهم یک باره همی خواهم با عقل دگر کرده
4 ماییم و غرامت را بربسته علامت را پیکان ملامت را از سینه سپر کرده
5 در واقعه ای مشکل شب ها همه بی حاصل در چشم قرارِ دل مکحول سهر کرده
6 با عکس جمال او یعنی که خیال او تکرار وصال او شب تا به سحر کرده
7 ماییم و دلی مسکین نه کفر در او نه دین بر بوی لب شیرین ابری ز شکر کرده
8 بی چاره نزاری هان بآزای زخود پنهان خود را و مرا برهان زین هر دو گذر کرده
9 تا چند ز جان و تن تن می زن و جان می کن در خرمن هستی زن این آتش بر کرده