بر کوچه ی او خواهم از حکیم نزاری قهستانی غزل 1079

حکیم نزاری قهستانی

حکیم نزاری قهستانی

حکیم نزاری قهستانی

بر کوچه ی او خواهم یک بار گذر کرده

1 بر کوچه ی او خواهم یک بار گذر کرده ور شهر وجود خود اوباش به در کرده

2 در کنج خراباتی بر هر طرفی لاتی با توست ملاقاتی بی میل نظر کرده

3 تا کی برَد از راهم اندیشه ی کوتاهم یک باره همی خواهم با عقل دگر کرده

4 ماییم و غرامت را بربسته علامت را پیکان ملامت را از سینه سپر کرده

5 در واقعه ای مشکل شب ها همه بی حاصل در چشم قرارِ دل مکحول سهر کرده

6 با عکس جمال او یعنی که خیال او تکرار وصال او شب تا به سحر کرده

7 ماییم و دلی مسکین نه کفر در او نه دین بر بوی لب شیرین ابری ز شکر کرده

8 بی چاره نزاری هان بآزای زخود پنهان خود را و مرا برهان زین هر دو گذر کرده

9 تا چند ز جان و تن تن می زن و جان می کن در خرمن هستی زن این آتش بر کرده

عکس نوشته
کامنت
comment