1 در وصلم و به هجر برم رشک غیر را از نامهای چو میشنوم یاد میکند
2 امروز اضطراب دگر داشت مرغ دل صیادش از قفس مگر آزاد میکند
1 اگر اینست غم عشق فزون خواهد شد اگر اینست دل غمزده خون خواهد شد
2 میکند زلف تو گر سلسله داری زینسان عقلها بر سر سودای جنون خواهد شد
1 صبح است و گشادند در دیر مغان را پیمانه نهادند بکف مغبچگان را
2 ساقی بده آن رطل گران تا برخ بخت ریزیم وزسر بازنهد خواب گران را