1 من که هردم ز فلک صد الم آید پیشم غیر بیهوشی و مستی چه صلاح اندیشم؟
2 گر به زنار میان چست کنم عیب مدار من که در خدمت آن قاتل کافرکیشم
3 نکند سود مرا کسوت درویشانه زانکه در خرقه فقر آمده نادرویشم
4 صاف عشرت ز چه رو کم رسدم از عشاق چونکه در دُردکشی از همه رندان پیشم
5 خون اکشم عجبی نیست چو آن لؤلؤوَش زده بر مردمک دیده ز مژگان نیشم
6 مهوشان گرچه بلایند چه غم ای فانی؟ من چو در عشق گرفتار بلای خویشم