1 با شمع رخت دمی چو دمساز شوم پروانهٔ مستمند جانباز شوم
2 و آن روز که این قفص بباید پرداخت چون شهبازی به دست شه باز شوم
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 ز آن باده نخورده ام که هشیار شوم و آن مست نیم که باز بیدار شوم
2 یک جام تجلی جلال تو بسم تا از عدم و وجود بیزار شوم.
1 عمری است که در راه تو پای است سرم خاک قدمت به دیدگان می سپرم
2 ز آن روی کنون آینهٔ روی توام از دیدهٔ تو به روی تو می نگرم
1 دعوی عشق جانان در هر دهان نگنجد وصف جمال رویش در هر زبان نگنجد
2 نور کمال حسنش در هر نظر نیاید شرح صفات ذاتش در هر بیان نگنجد
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به