- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 با شیخ خانقاه می ناب می زنم ساغر بطاق ابروی محراب می زنم
2 در دیده ام خیال تو هر دم بصورتیست هر لحظه نقش تازه ای بر آب می زنم
3 رسوائیم ز یاد بناگوش او فزود می در حجاب چادر مهتاب می زنم
4 دستم به کار سینه نیامد اگر ز ضعف مشت از تپیدن دل مهتاب می زنم
5 زاهد تو و صلاح و عبور از پل صراط من رند می پرستم و بر آب می زنم
6 جویا ز گریه ای که عطا شد بدیده ام صد طعنه بر روانی سیلاب می زنم