- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 سؤالی میکنم، چیزی نه بیش از پیش میخواهم فقیرم، مرهمی بهر درون ریش میخواهم
2 مرا از در چه میرانی؟ نمیخواهم ز تو چیزی ولی بستاندهای از من، متاع خویش میخواهم
3 به تیغ غمزه خون ریزم که من جان و تن خود را شده قربان آن ترکان کافر کیش میخواهم
4 همه کس را اگر دردی بود خواهد که گردد کم به غیر از من که درد عشق هر دم بیش میخواهم
5 مرا گفتی که چون میری زیارت خواهمت کردن پس از مرگ است این امید و من زان پیش میخواهم
6 ز تو هر جا که سلطانست چشم مرحمت دارد نپنداری که این تنها من درویش میخواهم
7 عزیمت کردهام سلمان که در راه غمش جان را ببازم همت از یاران نیک اندیش میخواهم