1 ایخواجه توئی انک چو تو گرم روی در مردی ورادی نبود هیچ گوی
2 دارم خرکی و هر شب از کاه دریغ جو خواهد اگر چه می نیرزد بجوی
1 منت ایزد را که بخت نوجوان پیرانه سر رهنمایم گشت سوی شهریار بحر و بر
2 سرور و سردار شرق و غرب تاج ملک و دین داور و دارای گیتی خسرو جمشید فر
1 خلق خدا که خدمت دادار میکنند هستند بر سه قسم که این کار میکنند
2 قسمی شدند از پی جنت خدا پرست و آن رسم و عادتیست که تجار میکنند
1 که برد رونق کان و که داد خجلت قلزم بجز طغایتمور خان جم دوم بتعظم
2 شهی که پای بر اورنگ خسروی چو رسیدش سپهر افسر منت نهاد بر سر مردم