- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 گر تو از مستان عشقی در وله یار یک دل به ز یار ده دله
2 تو از آن او و او ز آن تو شد «کان الله » گفت و «کان الله له »
3 گر نداری آتش سودای او دیک جانت از چه شد در غلغله؟
4 راه انصافست این در عاشقی جان ما را بودن از جانان گله
5 گر روانت آشنای عشق شد خوش برو همراه او در هر وله
6 قافله عشقست و مردان خدا اندرین ره پیشوای قافله
7 وقت کوچیدن رسید از دوستان همرهان رفتند و ما در مرحله
8 گر شدی از آشنای با یزید چون فتادی ناگهان در غلغله؟
9 قاسمی، این شیخ ما خلوت گزید تا نماند جان او در مشغله