گر روی بی تو مرا داغ جگر تازه شود از جامی غزل 130

گر روی بی تو مرا داغ جگر تازه شود

1 گر روی بی تو مرا داغ جگر تازه شود چون بیایی به توام مهر دگر تازه شود

2 تازه شد خط و رخت از دم روشن نفسان چون گل و سبزه که از باد سحر تازه شود

3 تا شنیدم که بود عشق هنر هر نفسی در دلم داعیه کسب هنر تازه شود

4 سویم از خاک در خویش غباری بفرست که ازان سرمه مرا نور بصر تازه شود

5 بس که از جور رقیبان درت در رنجم هر دم از کوی توام عزم سفر تازه شود

6 دیده را شد ز غبار خط سبزت مژه تر چون لب جوی که از سبزه تر تازه شود

7 جامی اینسان که کند شرح نظربازی خویش زود ازو قاعده علم نظر تازه شود

عکس نوشته
کامنت
comment