1 گر خاک سر کوی مذلت باشی رسوا شده شهر و محلت باشی
2 به زانکه به زرق و خودنمایی صد سال شایسته هفتاد و دو ملت باشی
1 شب که از هر کار دل پرداختی با حریفان نرد عشرت باختی
2 بزمگاهی چون بهشت آراستی مطربان حور پیکر خواستی
1 دین پرستی کوره آتش به پیش گرم چون آتش به کسب و کار خویش
2 با منافق شیوه ای در دین دو رنگ از پی اثبات دین برداشت جنگ
1 عاشقی در گوشه ای بنشسته بود گفت و گو با خویش در پیوسته بود
2 هر دم از نو داستانی ساختی ناشنیده قصه ای پرداختی