1 گر دوش بتم تالۀ من بشنودی با سنگ دلی بر دل من بخشودی
2 وانچ از غم او کشید این سوخته دل گر خود شب دوشینه بدی بس بودی
1 مکن ای دوست اگر بتوان کرد هر چه از شور وز شر بتوان کرد
2 نه دل من که بیک غمزۀ تو عالمی زیر و زبر بتوان کرد
1 رخت از ماه و لبت از شکرست آنت ازین وینت از آن خوبترست
2 بر رخت بوسه کجا شاید داد؟ که نظر نیز محل نظرست
1 ترا یک ذره خود پروای ما نیست بنیک و بد دلت را رای ما نیست
2 چه بد کردم که بر خاک در تو سگانرا هست جای و جای ما نیست