1 گر در سفرم تویی رفیق سفرم ور در حضرم تویی انیس حضرم
2 القصه بهر کجا که باشد گذرم جز تو نبود هیچ کسی در نظرم
1 تا پای تو رنجه گشت و با درد بساخت مسکین دل رنجور من از درد گداخت
2 گویا که ز روز گار دردی دارد این درد که در پای تو خود را انداخت
1 ای حیدر شهسوار وقت مددست ای زبدهٔ هشت و چار وقت مددست
2 من عاجزم از جهان و دشمن بسیار ای صاحب ذوالفقار وقت مددست
1 عالم به خروش لااله الا هوست عاقل بگمان که دشمنست این یا دوست
2 دریا به وجود خویش موجی دارد خس پندارد که این کشاکش با اوست
1 ای دلبر ما مباش بی دل بر ما یک دلبر ما به که دو صد دل بر ما
2 نه دل بر ما نه دلبر اندر بر ما یا دل بر ما فرست یا دلبر ما