- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 اگر از دیدن عیب خلایق چشم میپوشی همانا در پی کتمان عیب خویش میکوشی
2 عبادت در حضور خلق ار چشم قبول افتد تو ظالم فسق را از دیدهٔ مردم نمیپوشی
3 چو آب جو که گل در خور کشد آهسته آهسته روانبخش تو گردد می به همواری اگر نوشی
4 ز می چون اینقدر اظهارت نفرت میکنی زاهد نظر بر هوشهای ناقص ما باز خاموشی
5 ببند از خودستایی لب که گردد قیمتت کمتر در این بازار چندانی که خود را بیش بفروشی
6 بود ز آیینه جویا روشن این معنی که در عالم صفای سینه نتوان یافتن غیر از نمدپوشی