1 اگر با عقل داری آشنایی جدایی جوی ازین یاران، جدایی
2 ز خلق آن ماه چون اندیشه میکرد شکیبایی و دوری پیشه میکرد
3 برآشفت و پریشان کرد نامش به دست قاصدی گفتا پیامش
1 از ما به فتنه سرمکش، ای ناگزیر ما که آمیزشیست مهر ترا با ضمیر ما
2 ما قصهای که بود نمودیم و عرضه داشت تا خود جواب آن چه رساند بشیر ما
1 تا قلندر نشوی راه نیابی به نجات در سیاهی شو، اگر میطلبی آب حیات
2 موی بتراش و کفن ساز تنت را از موی تا درین عرصه نگردی تو بهر مویی مات
1 پس از مشقت دوشین که داشت گوش امشب؟ که من به کام رسم زان لب چو نوش امشب
2 کشیدهایم بسیبار چرخ، وقت آمد که چرخ غاشیهٔ ما کشد به دوش امشب