1 اگر با عقل داری آشنایی جدایی جوی ازین یاران، جدایی
2 ز خلق آن ماه چون اندیشه میکرد شکیبایی و دوری پیشه میکرد
3 برآشفت و پریشان کرد نامش به دست قاصدی گفتا پیامش
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 من چه گویم جفا و جنگ ترا؟ جرم رهوار و عذر لنگ ترا؟
2 ز دل و جان نشانه ساختهام ناوک چشم شوخ شنگ ترا
1 نمیرد هر که در گیتی تو باشی یادگار او را چراغی کش تو باشی نور با مردن چه کار او را؟
2 اگر نه دامن از گوهر بریزد چون فلک شاید که هر صبحی تو برخیزی چو خورشید از کنار او را
1 به خرابات برید از در این خانه مرا که دگر یاد شراب آمد و پیمانه مرا
2 دل دیوانه به زنجیر نبستن عجبست که به زنجیر ببندد دل دیوانه مرا؟
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به