- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 گر به فرمانِ من سوخته خرمن باشی من غلام تو و تو خواجگی من باشی
2 هیچ نقصان نکند مملکت حسنِ ترا که کم آزار و نکو خلق و فروتن باشی
3 حاصل از کشتنِ من چیست همین هیچ دگر خون بیداد گری کرده به گردن باشی
4 دشمن جان منی پس منِ مسکین چه کنم دوست چون دارمش آن را که تو دشمن باشی
5 بی وفایی و جفا کاری و بیداد گری خود تو پیوسته بدین کار معیّن باشی
6 حسنت از حد و نهایت بگذشت احسان کن تا به اخلاق پسندیده مزیّن باشی
7 نفس سوختگان در دلِ سخت تو رسد هم به دم نرم شوی گر همه آهن باشی
8 عقل شوریده رَوَد تا تو برین شیوه روی شهر پر فتنه بود تا تو در این فن باشی
9 کی بماند مگر از شعرِ نزاری بیتی گر تو در شهر چنین خانه برافکن باشی