1 اگر دوری ز من در آرزویت زار میمیرم وگر پیش منی از لذت دیدار میمیرم
2 ز درد هجر زارم بر سر من زینهار امشب گذاری کن که من زین درد بیزنهار میمیرم
3 بسویم بین و یک حسرت برون کن از دلم جانا که از نادیدنت با حسرت بسیار میمیرم
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 بهر تسخیر دلم پادشهی تازه رسید فکر خود کن که سپه بر در دروازه رسید
2 عشق زد بر در دل نوبت سلطان دگر کوچ کن کوچ که از صد طرف آوازه رسید
1 شعلهٔ حسن تو بالاتر ازین میباید برق این شعله هویداتر ازین میباید
2 نیم به سمل شدهای فیض تمام از تو نیافت خنجر ناز تو بُرّاتر ازین میباید
1 شده خلقت چو گریبان کش دلهای همه چون روان بر سر کویت نبود پای همه
2 بر آتش که شده کوی تو جای همه کس وای اگر بر دل گرم تو بود جای همه
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به