1 گر عاشقی ای سرزدهٔ عشوه پرست از عربده ها کو که کند عاشق مست
2 بر سر چه زنی دست اگرت دردی نیست سر بر کف نه چه سرزنی بر کف دست
1 ای از کرم تو خلق را امن و امان در قبضهٔ قدرت تو عاجز دل و جان
2 ما را تو زهر چه آن نشاید برهان وانگاه به هر چه آن بباید برسان
1 جان بر سر عشق پای فرسود ای دل بر ما در هر حادثه بگشود ای دل
2 اکنون که فراق روی بنمود ای دل زنده به کدام جان توان بود ای دل
1 آنجا که سراپردهٔ اجلال جلال جانها همه واله اند زبانها همه لال
2 دنیا دل ما نبرد و عقبی نبرد ما را همه مقصود وصال است وصال