- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 گر ز مردان صاحب درد باشی در مردی زنی گر مرد باشی
2 تو را با نفس پروردن بود کار همان باشد که بت پرورد باشی
3 برو چون قطب ساکن باش و بر جای نه خورشیدی که عالم گرد باشی
4 بساط راه می باید شد این جا تو هم چون کعبتین نرد باشی
5 گرت در آتش دوزخ بسوزند بدین افسردگی هم سرد باشی
6 ببینی ای برادر صد قیامت اگر یک شب چو ما در درد باشی
7 اگر گویی قیامت نیست اینجا خلل در اعتقاد آورد باشی
8 بیامرزد خدایت حاش لله گر از خود عاشقی ناورده باشی
9 نزاری با تو روی آن گه کند دوست که از خود پشت بر خود کرده باشی