- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 اگر زروی نگارین تو پرده برداری در این دیار دل و دین بجای نگذاری
2 دلی نشد که ندیده زچشمت آزاری بلی زترک نیاید بجز ستمکاری
3 ستان بکف زچه صف برزده است مژگانت اگر نه چشم تو راهست قصد خونخواری
4 کس از خدنگ قضا جان نمیبرد گوئی زابروان تو آموخته کمانداری
5 تو را که معجز عیسی نهان بود در لب زچشم خود نکنی از چه رفع بیماری
6 بسر اگر نهدم تاج غیر خودش نبود بآن خوشم که تو تیغم بفرق بگذاری
7 بکیش ما نبود سرفراز آشفته مگر سری که بمیدان عشق بسپاری