اگر زروی نگارین تو از آشفتهٔ شیرازی غزل 1137

آشفتهٔ شیرازی

آشفتهٔ شیرازی

آشفتهٔ شیرازی

اگر زروی نگارین تو پرده برداری

1 اگر زروی نگارین تو پرده برداری در این دیار دل و دین بجای نگذاری

2 دلی نشد که ندیده زچشمت آزاری بلی زترک نیاید بجز ستمکاری

3 ستان بکف زچه صف برزده است مژگانت اگر نه چشم تو راهست قصد خونخواری

4 کس از خدنگ قضا جان نمیبرد گوئی زابروان تو آموخته کمانداری

5 تو را که معجز عیسی نهان بود در لب زچشم خود نکنی از چه رفع بیماری

6 بسر اگر نهدم تاج غیر خودش نبود بآن خوشم که تو تیغم بفرق بگذاری

7 بکیش ما نبود سرفراز آشفته مگر سری که بمیدان عشق بسپاری

عکس نوشته
کامنت
comment