گر تو سر خواهی ز من سر با تو از کمال خجندی غزل 764

کمال خجندی

آثار کمال خجندی

کمال خجندی

گر تو سر خواهی ز من سر با تو ببارم به چشم

1 گر تو سر خواهی ز من سر با تو ببارم به چشم سر چه باشد هرچه دارم در نظر آرم به چشم

2 گفته بردار از خاک در ما روی خویش گرچه گردست آن نه رو آن گرد بردارم به چشم

3 گفته نظاره رویم به چشم من گذار چون نوع چشم دیگری غم نیست بگذارم به چشم

4 گفته از دور به شمر عقدهای زلف من گرچه بی انگشت دشوارست بشمارم به چشم

5 گفته سر نامه عشقم به خون دل نگار سازم از مژگان قلم و آن نامه بنگارم به چشم

6 گفته پایم ببوس و هیچ با مزگان مسای مردمی چشمی دل مردم نیازارم به چشم

7 گفته از ما نگه دار آب روی خود کمال خاک کوی تست آب رو نگه دارم به چشم

عکس نوشته
کامنت
comment