1 گر ترا طبع داوری بودی در تو وصف پیمبری بودی
2 آلت دلبری جمالت هست طبع دربار بر سری بودی
3 گفتن اندر همه مسلمانی چون تویی هست کافری بودی
4 مشتری گر به تو رسیدی هیچ به دل و جانت مشتری بود
5 با همه زهد گر اویس ترا دیده بودی قلندری بودی
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 حسن را از وفا چه آزارست که همه ساله با جفا یارست
2 خود وفا را وجود نیست پدید وین که در عادتست گفتارست
1 دست در وصل یار مینرسد جز غمم زان نگار مینرسد
2 عشق را گرچه آستانه بسیست هیچ در انتظار مینرسد
1 تا بود در عشق آن دلبر گرفتاری مرا کی بود ممکن که باشد خویشتنداری مرا
2 سود کی دارد به طراری نمودن زاهدی چون ز من بربود آن دلبر به طراری مرا
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به