- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 گر آتشی چو من در میان جان بودی ز اندرون تو وقتی برآمدی دودی
2 نصیحتی که مرا می کنی به دیده قبول بکردمی اگرم گوش خفته بشنودی
3 ز مطرب و می و چنگ ای پدر مکن منعم که نه بری برم از کوشش تو نه سودی
4 بسا وجود که مردار با عدم رفتی اگر نه عشق چنین قاتلی قوی بودی
5 وگر موکّلِ فطرت نداشتی بر سر دلِ ستم گرِ ما را که کار فرمودی
6 ترا نمیشودِ ای ماه روی رغبتِ آن که از وجود تو بیچارهیی بیاسودی
7 هلاک میکنی و روی مینمایی باز سراب میکند از دور تشنه خشنودی
8 دریغ اگر بصری داشتی ملامتگر که هم چو من نظری ناگه از تو بر بودی
9 نزاریا به بلا گر نمیبدی لایق زمانهات به سرِ عشق راه ننمودی
10 اگر مراد بدادی جهان به کس مجنون ز هجر لیلی بیچاره تن نفرسودی