- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 گر هر حرام بودی چون باده مست کاره همواره مست بودی شیخ حرامخواره
2 حاشا که باده نوشان ریزند جرعه بر وی اندیشه های پنهان گر سازد آشکاره
3 عارف به کنج خلوت خاموش و سر عرفان با این و آن مقلد گفته هزارباره
4 در قعر بحر ماهی بسته دهان و غوکان بگشاده لب به دعوی بی معنی ازکناره
5 دیوانه وار واعظ گوید سخن پریشان گرد آمده گروهی بر وی پی نظاره
6 سر رشته تعلق نگسسته صوفی از خود بخیه زدن چه سودش بر دلق پاره پاره
7 گیرند چون شماره جامی مقلدان را کن جهد آنکه باشی بیرون ازان شماره