1 گر تو خواهی که سخت جان، جان بدهد یا خواجه فلان باقی دیوان بدهد
2 یا آن که تو می دانی یک نان بدهد گو:... خان بدهد
1 شعری که ز طبع فاضل عهد بود نه شعر بود که شکر و شهد بود
2 ماند مریم به فکر بکرش اما، عیسی اگرش عرش برین مهد بود
1 صاحبا ای که به میدان سخن دانی چون تو یک مرد ندیدم که سوار آید
2 به هنر فخر نمایند و تو آن ذاتی که هنر را به وجود تو فخار آید
1 لابهاء لادهاء لابیان لاعباره فیما ذاتدعی یا مدهی شغل الوزاره
2 ابقطرام قواره ام بقدکالمناره ام بغارین لکل منهما الف مغاره