- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 گر دل طلبی از من جان هم به تو در بازم وره دیده خون افشان آن نیز روان سازم
2 در پای تو غلطیدن کاریست پسندیده کاری که چنین باشد هر دم ز سر آغازم
3 گفتم که چه رسم است این بر روی تو برقع گفت رسمیست بدو خواهیم کاین رسم براندازم
4 گر شمع رسد در تو بگدازمش از غیرت باری چو همی سوزم مگذار که بگدازم
5 از ضعف چنان گشتم کاین قصه اگر گویم همچون پشه در گوشت هم نشنوی آوازم
6 زلف تو به جان و سر بستست گرو با من تا تو بری این بازی من کمتر از بازم
7 گر چشم کمال از تو بر جان و جهان افتد با مردم دون همت من بعد نپردازم