- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 اگرم بر سر آتش بنشانی چون عود نیست ممکن که برآید ز من سوخته دود
2 بر سرم هرچه رود خاک رهم گو: میرو نیستم باد که از کوی تو برخیزم زود
3 منم از باغ تو چون غنچه به بویی خوشدل منم از کوی تو چون باد، به گردی خشنود
4 شوقم افزون شد و آرام کم و صبر نماند در فراق تو ولی عهد همانست که بود
5 بیشراب عنبی را که به موی مژهام دیده بر یاد تو از جام زجاجی پالود
6 خندهای زد دهنت، تنگ شکر پیدا کرد هر یکی گوهر پاکیزه خود باز نمود
7 عمر من کم شد و عشق تو فزون پنداری کانچه از عمر کم آمد، همه در عشق فزود
8 دیده از غیر تو تا خلوت دل خالی کرد جز به روی تو مرا، هیچ دردل نگشود
9 وه که چون غنچه چه مشکین نفسی ای سلمان؟ نیست مشکین دمت الا زدم خون آلود