گر شبی دولت به دستم از عمادالدین نسیمی غزل 263

عمادالدین نسیمی

آثار عمادالدین نسیمی

عمادالدین نسیمی

گر شبی دولت به دستم زلف یار انداختی

1 گر شبی دولت به دستم زلف یار انداختی سایه اقبال بر من روزگار انداختی

2 چشم مستش گر نظر کردی بر اهل خانقاه مردم خلوت نشین را در خمار انداختی

3 دولت دنیی و عقبی وصل یار است ای دریغ بختم این دولت شبی گر در کنار انداختی

4 هم ز مژگانش دلم را ناوکی بودی نصیب چشم ترکش گر چنین لاغر شکار انداختی

5 غم ز بیماری نبودی گر طبیب درد عشق چشم رحمت بر من بیمار زار انداختی

6 گر نبودی بنده قدش صبا ز آب روان بندها بر پای سرو جویبار انداختی

7 از سر سعد فلک برداشتی قدرم کلاه بخت اگر در گردنم دست نگار انداختی

8 گر نسیم چین زلفش با صبا گشتی رفیق تا در چین کاروان مشک تتار انداختی

9 گر به گوش نازک خوبان رسیدی شعر من هر که را در گوش بودی گوشوار، انداختی

10 کاشکی برداشتی برقع ز روی گل نگار تا بر آتش لاله را مانند خار انداختی

11 گر ز گفتار نسیمی باخبر بودی صدف از دهان، لؤلؤی رطب آبدار انداختی

عکس نوشته
کامنت
comment