مرا گر یار خواهد از حکیم نزاری قهستانی غزل 1209

حکیم نزاری قهستانی

آثار حکیم نزاری قهستانی

حکیم نزاری قهستانی

مرا گر یار خواهد گفت رو بر بند زنّاری

1 مرا گر یار خواهد گفت رو بر بند زنّاری نخواهم گفت نی خواهم زمین بوسید و گفت آری

2 گرم از کعبه باز آرد صلیبم در بر اندازد خلافِ هر چه او گوید نخواهم کرد من باری

3 رسوم خدمت و طاعت نگه‌دارم به هر شغلی به وسع طاقت و قوّت میان‌بندم به هر کاری

4 مشنّع را بگو کاین درد ننشیند به فریادی مقلّد را بگو کاین کار برناید به گفتاری

5 محبّت را چو مجنونی نخواهد دید هر نجدی انا الحق را چو حلّاجی نخواهد دید هر داری

6 نباشد وصل بی‌هجران و شاهد بی‌رقیب الحق بباید طالب گل را تحمّل کردن از خاری

7 گزیرم نیست از یاری که باشد محرم رازی ولیکن کمترک با دست می‌آید وفاداری

8 ز ظلمت منکر تعلیم دانی کی برون آید محقّق کرده تسلیمی و مطلق کرده اقراری

9 محال عقل اگر خود هیچ با ما در نمی‌گیرد میانِ ما و او دیرست تا بوده‌ست آزاری

10 مقاماتِ نزاری بر حقایق مشتمل باشد بود در ضمن هر حرفی از آن رمزی و اسراری

11 مگر هم رنگِ ما بویی تواند برد ازین نافه که این پی کس ‌نیارد برد بیرون جز به‌هنجاری

عکس نوشته
کامنت
comment