گر بی تو باید زیستن از آشفتهٔ شیرازی غزل 1169

آشفتهٔ شیرازی

آشفتهٔ شیرازی

آشفتهٔ شیرازی

گر بی تو باید زیستن رفتن به از پایندگی

1 گر بی تو باید زیستن رفتن به از پایندگی چون نیست با تو دست رس مردن به است از زندگی

2 میرم بخاک پای تو کامد بکیش اهل دل در زیستن مرگم عیان درمردنم پایندگی

3 آن مه چو رفت از محفلم تاریک شد بزم دلم گو مه مده نور ضیا اختر مکن تابندگی

4 ناید خداوندی از او ای بت پرست زشتخو عمری که کردی پیش بت بیهوده صرف بندگی

5 ظلمات هجرم میکشد ای آب حیوان همتی دستم بگیر ای خضر ره در حالت درماندگی

6 گرچه حیات خضر را نبود همه عالم بها بی دوست هرگز این گهر دارد کجا ارزندگی

7 رفتی و جانم شد زتن بازآ چو روح اندر بدن کاندر نثار مقدمت ترسم کشم شرمندگی

8 تخم امیدی کشته ام آشفته تا گیرم ثمر ای ابر مژگان از توام باشد طمع بارندگی

9 یرغو برم پیش علی از ترکتازی بتان تا گیردم داد از کرم وز نو ببخشد زندگی

عکس نوشته
کامنت
comment