1 گر دل داری بدست جز یار مجوی ورنه بجز از رضای دلدار مجوی
2 چون دل بکسی دهی ز جان هم بگذر چون یار بجستی دگر اغیار مجوی
1 نوبت خرمی بستان است عهد سرو و سمن و ریحان است
2 نرگس از خواب مگر دیده گشود که بر آن ژاله گلاب افشان است
1 شاهد ما چه غم ار پرده دروقلاش است آفتاب است و نهان از نظر خفاش است
2 مردمان بیشتر آنست که غافل گذرند زحدیثی که بهر کوچه و برزن فاش است
1 نوبت عیداست و عید دولت و دین است عید بدوران شهریار قرین است
2 خطبة دولت بنام حامی ملک است شاهد دنیا بکام ناصر دین است