گر نه از کشتن عشاق به تنگ از فروغی بسطامی غزل 446

فروغی بسطامی

آثار فروغی بسطامی

فروغی بسطامی

گر نه از کشتن عشاق به تنگ آمده‌ای

1 گر نه از کشتن عشاق به تنگ آمده‌ای پس چرا بر سر ایشان به درنگ آمده‌ای

2 خانه پرداخته‌ام تا تو ز جا خاسته‌ای سپر انداخته‌ام تا تو به جنگ آمده‌ای

3 پنجهٔ عشق قوی پنجه نبرد است گهی مگر آن حوصله‌ای کش تو به چنگ آمده‌ای

4 گوهر مقصد صاحب نظرانی لیکن در دم افعی و در کام نهنگ آمده‌ای

5 اشک رنگین بسی از دیده فشاند ابر بهار تا تو ای شاخ گل تازه به رنگ آمده‌ای

6 کافران را رسد ار خون مسلمان ریزند تا تو زیبا صنم از شهر فرنگ آمده‌ای

7 آخر از ناله به جایی نرسیدی ای دل همه جا شیشه صفت بر سر سنگ آمده‌ای

8 پی به منزل مقصود نخواهی بردن تو که در بادیه با مرکب لنگ آمده‌ای

9 کی توان نام تو را برد فروغی در عشق کز سر کوی بتان زنده به ننگ آمده‌ای

عکس نوشته
کامنت
comment