- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 گر پرده برنداری زان رخ ز جان غمناک آهی کشم که آتش افتد درون افلاک
2 در حیرتم که با ماست آن یار هرکجا هست من گه ز وصل شادان گه از فراق غمناک
3 گر نیست عشق بازی از جانب توبا ما پس در میانه پیغام بهرچه بود لولاک
4 مائی حجاب ما شد اندر میانه ای کاش عشق آتشی فروزد سوزد منی من پاک
5 گر نیست نقش آدم در خاک تیره پنهان پس چرخ و انجم از چیست گردان بگرد این خاک
6 از حسن با کمالش واقف نشد کماهی هر چند کرد کوشش در فکر عقل دراک
7 گر سالک طریقی چندان برو درین راه کاخر رسی بمنزل بی بار فکر و ادراک
8 معروف و معرفت را غایب نبود زان گفت آن عارف یگانه سبحان ما عرفناک
9 معشوق لاابالی عاشق نجوید الا آنکس که چون اسیری رندست ومست وبی باک