گر تو را با ما از حکیم نزاری قهستانی غزل 1142

حکیم نزاری قهستانی

حکیم نزاری قهستانی

حکیم نزاری قهستانی

گر تو را با ما نه یاری با تو ما را دوستی

1 گر تو را با ما نه یاری با تو ما را دوستی دوستی بس معتبر اصلی‌ست یارا دوستی

2 دوستی باید که در باطن بود چون نقش سنگ لایق از محرم نباشد آشکارا دوستی

3 دشمن خود باش تا باشی مگر با دوست دوست دشمنی آخر مقابل کی بود با دوستی

4 گر میان دوست می‌خواهی ز خود شو برکنار در میان فرقی بود از دشمنی تا دوستی

5 ور کنار دوست می‌خواهی برون شو از میان دوست خود داند تو را یا دشمنی یا دوستی

6 هر دو نبود یا تو یا او خود همه او و تو هیچ خویش دشمن باش اگر با دوست تنها دوستی

7 هر که آورده‌ست از آنجا دشمنی با خویشتن کی تواند برد ازین‌جا باز آنجا دوستی

8 مست خواهم رفت چون مست آمدم از ابتدا منتها هم دوستی شد چون ز مبدا دوستی

9 تبعثون دریافتم سرّ تموتون کشف شد تا نپنداری مگر مستم ز صهبا دوستی

10 معتبر پندی ست بشنو از نزاری بی‌ریا هر چه دیگر هیچ باقی نیست الا دوستی

عکس نوشته
کامنت
comment